ال ایال ای، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

هدیه خدای مهربون...ال ای

برگشتیم :)😍

ال ای به روایت تصویر

عزیزم عید قربان خونه مامان جون شکموی من داره ماکارونی میخوره ال ای کوچولو تو سبد کوچولو داری با تسبیح بازی میکنی رفته بودیم بیرون حوصله ات سر رفت تو ماشین ...بابایی نگه داشت ماشینو تا تو یه کم هوا بخوری داشتیم باهات زست اتلیه ای تمرین میکردیم من سر کار بودم با بابایی رفتی حموم...بینم بعد از حمومه. ال ای جونم همین که در یخچالو باز میکنیم هر جای خونه باشی به سرعت باد خودتد میرسونی و تشریف میبری داخل و اینم عشق مامان در حال خوردن هلو...اخه تو خودت هلویی دیگه ...
26 آبان 1392

دندونم در اومد :)

سلام هدیه حدای مهربون.خدا رو صد هزار مرتبه شکر که دختر ناز و سالمی مثل تو داده به ما...هر قدر ازش تشکر کنیم بازم کمه...خدایا ازت ممنونیم...:-) ال ای جونم چند وقته شبا خوب نمیخوابی با گریه بیدار میشی پریه شدید نمیدونم به خاطر چیه...یه مد فکر میکردم قتی شام سنگین میخوری نمیخوابی بعدش که رفتیم دکتر  گفت میخای دنطون در بیاری...اما من باور نکردم چون از وقتی یادمه حدودا سه چهار ماهگی ..همه میگفتن میخای دندون در بیاری...از بس که همه چیو میکنی تو اون دهن کوچولوتحتی شده به زو;-) خلاصه جونم برات بگه که هفته پیش جمعه شب بیدعر شدم بهت سر بزنم دیدم داغی...تب کرده بودی زودی بابایی رو بیدار کردم تبت و گرفتیم حدود ٣٩ بود من خیلی ترسیدم دفعه اول...
26 آبان 1392

نه ماه گذشت

دختر گلم سلام..عزیزم خیلی وقته نیومدم برات بنویسم معذرت...اخه وقت نشده بود..ال ای جونم مامان از اول مهر برگشته سر کار البته نیمه وقت عصر ها میرم سر کار حدود چهار نج ساعت...شما هم میمونی خونه پیش بابایی...اخه دلمون نیومد گلم تو رو بزاریم مهد اخه هنوز خیلی کوشولویی...عوضش بابایی مهربون زودتر میاد خنه تا اون روزا پیش تو بمونه و من برم یر کا...شما هم دختر خوبی هستی و خیلی همکاری میکنی عسلم...البته گاهی هم بی تابی میکنی فدات بشم دلت واسه مامان تنگ میشه ...از وقتی هم که برمیگردم میچسبی به من و اصلا اجازه نمیدی جم بخورم;-)   خوشگلم چند روز دیگه نه ماهت تموم میشه و وعرد ده ماهگی میشی....جونم برات بگه که قشنگ چهار دست و پا میری و همه سوراخ س...
26 آبان 1392
1